جانم ؟
جانم فلج میشود
وقتی که صدایش میکنم و “او” نیست که بگوید :
جانم ؟
طاقت ادامه بازی را نداشتم
زمانی که رقیب تازه واردم گفت
من جسمم را به او می فروشم
و تو احساست
کنار کشیدم چون از نتیجه بازی می ترسیدم...
به سلامتی...
کسانی که با تو از صد دریای طوفانی عبور میکنه
ولی
بدون تو ... تو هیچ ساحل امنی پیاده نمیشه...
یک برو بر زبانم آمد به خاطر تو
و هزار هزار “بمان” که در دلم ماند که ماند که ماند …
شبیه کسی که از یک آدرس
تنها پلاکش را می داند ،
در ازدحام آدمها و خیابانها
دنبال دستهایت می گردم ...